سوگند
87/8/17 :: 10:55 صبح
ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟؟
شایدتومیخواهی مرادرکوچه هاامشب
بشت ستون سایه هاروی درخت شب
میجویم امانیستی در هیچ جاامشب
میدانم اری نیستی....اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چراامشب؟؟
هرشب تورا بی جست وجومیافتم اما
نگذاشت بیخوابی به دست ارم تورا امشب
ها...سایه ای دیدم.شبیهت نیست اما حیف
ایکاش میدیدم به چشمانم خطاامشب...
هرشب صدای بای تو میامدازهرچیز...
حتی زبرگی هم نمی ایدصداامشب..
امشب زبشت ابرها بیرون نیامدماه
بشکن قرق راماه من.بیرون بیاامشب..
ای ماجرای شعر وشبهای جنون من
اخرچگونه سر کنم بی ماجراامشب؟؟
87/7/28 :: 7:15 عصر
روزی اگر سراغ من امد به او بگو((من میشناختم او را.....نام تو را همیشه به لب داشت....حتی...
درحال احتضار
ان دلشکسته عاشق بی نام وبی نشان.....ان فرد بیقرار
روزی اگر سراغ من امد به او بگو((او باک زیست.....باکترازچشمه های نور....همچون زلال اشک...یا چون زلال قطره ی باران نوبهار.....ان کوه استقامت...ان کوه استوار....وقتی به یاد روی تو می بود...
می گریست...
روزی اگرسراغ من امد به او بگو((او ارزوی دیدن رویت را...حتی..
برای لحظه ای از عمر خویش داشت...
اما برای دیدن تو چشم خویش را...ان در سرشگ غوطه ور-ان چشم باک را....بنداشت الوده است و لایق دیدار یار نیست.....روزی اگرسراغ من امد به او بگو
ان لحظه ای که دیده برای همیشه بست....ان نام خوب بر لب لرزان او نشست
شاید...روزی اگر....چه؟؟...او؟؟...نه...اه...نمی اید
خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
Atom
:: کل بازدیدها ::
97314
:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
2
:: درباره خودم ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
یادداشتها و برداشتها:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::